به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

این توضیحات و عنوان از ویرایش قالب ، قابل تغییر است.

مکان تبلیغات شما

امکانات وب

پر مخاطب ها

    عضویت

    نام کاربري :
    رمز عبور :

    بیش از 20 پست هیجان انگیز درباره نقاشی ها ، ارسال شده توسط یک متخصص تاریخ هنر
    1
    -
    3
    -
    265

    در فیسبوک به اشتراک بگذارید

    آن را توییت کنید

    در Pinterest به اشتراک بگذارید
    ویکتوریا کارشناسی ارشد خود را در تاریخ هنر دنبال می کند و میزبان یک کانال تلگرامی هیجان انگیز به نام "برای من رنسانس را توضیح دهید". او به روشی غیرمعمول از نقاشی ها صحبت می کند ، که نه تنها توسط اساتید بزرگ رنسانس ، بلکه توسط هنرمندان معاصر خلق شده است.

    در Bright Side ، ما با علاقه زیادی به دنیای هنر شیرجه رفته ایم که به لطف ارائه پر جنب و جوش ویکتوریا ، به اندازه فیلم های پرفروش دلخراش جذاب است.

    "دیده بان شب" ، رامبراند ، 1642
    بیش از 20 پست هیجان انگیز درباره نقاشی ها ، ارسال شده توسط یک متخصص تاریخ هنر
    © رامبراند ون راین / دامنه عمومی / ویکی پدیا
    از پویایی می ترکد ، مگر نه؟ بازی سایه ها و چراغ ها ، همه شخصیت ها در حال حرکت هستند ، سگی در گوشه ای پارس می کند. علاوه بر تفنگداران ، یک دختر با لباس سبک وجود دارد. او برجسته است زیرا در نقطه ای از نور طلایی قرار گرفته است. اما هیچ کس به طور قطعی نمی داند که چرا دختر آنجاست. شاید ، او جذابیت خوش شانس برای arquebusiers است. رنگ زرد ممکن است نماد پیروزی باشد و مرغ متصل به کمربند ممکن است به نشان تفنگداران ، پنجه پرنده اشاره داشته باشد.

    این بوم غول پیکر (3.63 در 4.37 متر) را می توان در موزه ملی هلند در آمستردام تحسین کرد.

    "آخرین روز پمپئی" ، کارل بریولوف ، 1833
    بیش از 20 پست هیجان انگیز درباره نقاشی ها ، ارسال شده توسط یک متخصص تاریخ هنر
    © کارل برولوف / حوزه عمومی / ویکی پدیا
    ایده این نقاشی پس از بازدید از کاوش های پمپئی به بریولوف رسید. این کشف چنان او را تحت تأثیر قرار داد که 6 سال طولانی درگیر این فاجعه بود.

    برای از بین بردن اندوه اندکی ، این یک واقعیت جالب است. خلاصه اینکه ، مردی که جعبه ای با قوطی های رنگی روی سرش حمل می کند و در سمت چپ بوم دیده می شود ، خود بریولوف است. بله ، او خودش را روی بوم خود نشان داده است. ایده خوبی است.

    این ترکیب تاریک را می توانید با چشم خود در موزه روسیه در سن پترزبورگ مشاهده کنید.

    تبلیغات

    تبلیغات

    "ترکیب دوم به رنگ های قرمز ، آبی و زرد" ، پیت موندریان ، 1930
    © پیت موندریان / دامنه عمومی / ویکی پدیا
    اصرار ناسالم موندریان برای حذف همه آنچه بیش از حد از آفرینش او بود ، به این معنی بود که در یک مرحله فقط سه رنگ و خط باقی مانده است. اما می توانیم این سال را بپرسیم: چرا این رنگ ها؟ در واقع ، این ساده است: آنها رنگهای اصلی طیف هستند. با مخلوط کردن آنها در نسبت های مختلف ، می توان تعداد نامحدودی از سایه ها را بدست آورد. این نقاشی پس از نمایش ایو سن لوران در سال 1965 مشهور شد. کوتوره با الهام گرفتن از این اثر که به نظر او تکرار نشدنی و بی انتها است ، شش لباس خلق کرد.

    برای تحسین این نقاشی ، باید به مسکو ، به ایستگاه مترو Roumiantsevo بروید. اما نه ، فقط شوخی می کنم. نسخه اصلی را مشاهده نخواهید کرد ، این مجموعه به یک مجموعه خصوصی تعلق دارد.

    "بوسه" ، گوستاو کلیمت ، 1907–1908
    © گوستاو کلیمت / دامنه عمومی / ویکی پدیا
    تبلیغات

    تبلیغات

    تمایل به رمانتیک کردن بیش از حد این نقاشی وجود دارد ، گرچه به گفته بسیاری از کارشناسان فرهنگی این موضوع اصلاً مربوط به عشق نیست. پس مواظب باش دوست من ابتدا دستهای زن و چگونگی دور نگه داشتن مرد را مشاهده کنید. دوم ، زن در حالت تسلیم در حال زانو زدن است. بدیهی است که قهرمان در موقعیتی قرار دارد که قادر به نه گفتن نیست. یا موافقید یا ... در مجموع ، نقاشی زیباست. هاله طلایی جادویی (به هر حال ، طلا کاملاً واقعی است) و ارجاع به نقوش مصری ، وقتی همه چیز در دو بعد بود ، بسیار عالی هستند.

    این اثر هنری را می توان در کاخ بلوردر وین مشاهده کرد.

    "یک دسته گل بزرگ در یک وان چوبی" ، Jan Brueghel the Elder ، 1606–1607
    © ژان بروگل / حوزه عمومی / ویکی پدیا
    نگاهی به این نقاشی بیندازید ، زیباست. این یک گل طبیعت بی گیاه و کلاسیک هلندی است. این نقاش برای جاودانه ساختن گلهای نادر روی نقاشی های خود بسیار سفر کرد. از جمله ، او یک حامی ثروتمند داشت (بیایید او را چنین بنامیم) ، که به او اطمینان داد به گلخانه های سلطنتی دسترسی پیدا کند تا از طبیعت کار کند. در واقع ، این دسته گل هرگز وجود نداشته است ، زیرا گیاهان به تصویر کشیده هرگز به طور همزمان شکوفا نمی شوند. این و نه به تعویق انداختن اصلاً دلیل این است که چرا بروگل اینقدر طول کشید تا این کار را به پایان برساند.

    می توان آن را در Old Pinacoteca در مونیخ یافت.

    "Discobolus" ، میرون ، خیابان پنجم. J.-C.
    © میرون از Eleutherae / حوزه عمومی / ویکی پدیا
    فقط افراد تنبل هرگز نام این مجسمه را نشنیده اند. فکر می کنید او یک ورزشکار بسیار مشهوری بود اما نه. او شخصیتی مرکب و عاری از هرگونه فردیت است. در آن زمان ، هر آنچه خاص بود به عقب می رفت.

    taherkamali
    دوشنبه 19 آبان 1399 - 5:20
    بازدید : 312
    برچسب‌ها :

    بیش از 20 عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    4
    -
    3
    -
    3 کیلو

    در فیسبوک به اشتراک بگذارید

    آن را توییت کنید

    در Pinterest به اشتراک بگذارید
    تقریباً همه ما چیزهای قدیمی را حفظ می کنیم که به سختی می توانیم آنها را در پشت کشوها یا کمدها دور بریزیم. تخمین زده می شود که می توانند روزی استفاده شوند یا ممکن است لازم باشد. قهرمانان انتخابی ما ترجیح دادند منتظر این لحظه نمانند و دست به کار شدند: برخی به حیاط خانه هایشان حمله کردند ، در حالی که دیگران ترجیح دادند زندگی دوم را به چند شی قدیمی بدهند.

    در Bright Side ، در حالی که ما به دنبال نمونه هایی از ترمیم های جالب بودیم ، خودمان تمایل داشتیم که مبلمان قدیمی خود را فوراً تغییر دهیم. افرادی که عکس های بازسازی شده خود را در اینترنت به اشتراک می گذارند ثابت می کنند که این فعالیتی است که برای همه قابل دسترسی است. فقط کمی وقت و تلاش لازم است.

    "ما یک سال وقت صرف کردیم تا حیاط خانه خود را بسازیم. من از تو پنهان نمی شوم ، این هزینه زیادی برای ما دارد. "
    بیش از 20 عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © robj57 / reddit
    "پاکسازی ، مبلمان باغ ، آلاچیق ، پاسیو ، گلخانه ، حوض و گیاهان ، هزینه بیش از 13000 یورو برای همه ما است."

    "من فقط می خواستم این رقم را کمی صاف کنم و انتظار این نتیجه را نداشتم."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © TheInexperiencedGardener / imgur
    تبلیغات

    تبلیغات

    "حیاط پشتی من قبل و بعد از تصمیم گیری برای مراقبت از آن."
    بیش از 20 عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © TheWeetodd / reddit
    "من یک سرگرمی دارم: من ساعت های طلای بد فرسوده شوروی را خریداری می کنم و آنها را تعمیر می کنم."
    بیش از 20 عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © gromt / pikabu
    "من توانستم حیاط کوچک خود را زیباتر کنم."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © P_U_K_E_K_O / reddit
    تبلیغات

    تبلیغات

    "همسرم این bric-a-brac را خریداری کرد و این کمد زشت را به چیزی شبیه لباس های Ikea تبدیل کرد."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © RageIsMyName14 / imgur
    "گیتار کلاسیک ، من تمام تلاشم را کردم تا آن را بازیابی کنم."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © BakerFirst / pikabu
    "من فقط میز را تحت فشار زیاد خوب شستم."
    بیش از 20 عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © Samsquanch_7 / reddit
    تبلیغات

    "این بازسازی است که من در حمامم هنگام مرخصی انجام دادم."
    بیش از 20 عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © Peninsula-Snow / reddit
    "صاحب قبلی استفاده از این ظرف را دوست نداشت ، بنابراین آن را بیرون گذاشت. من ، من آن را خوب تمیز کردم. "
    بیش از 20 عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © cleveruseame69haha / imgur
    "من قبل از اینکه این نشان قفل سرانجام به شکل اولیه خود برگردد ، پنج لایه رنگ برداشته ام."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © tenglempls / reddit
    تبلیغات

    تبلیغات

    "من آخر هفته های زیادی را برای بازسازی زمین خود صرف کردم."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © dmk510 / reddit
    "بالاخره من درب اتاق خوابم را تغییر دادم. من همیشه دوست داشتم او از ارباب حلقه ها شبیه دروازه های دورین باشد. "
    بیش از 20 عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © rgen182 / reddit
    "این ایده ای است که من برای بازسازی این کمد قدیمی داشتم."
    بیش از 20 عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © onbuti / pikabu
    تبلیغات

    تبلیغات

    "زندگی دوم برای این کامیون اسباب بازی شوروی."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © nastena.ispu / pikabu
    "من اینگونه زمین کوچک پشت خانه ام را ریختم."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © kelczee / reddit
    "ما سرانجام ترمیم سماور خانوادگی خود را به پایان رساندیم."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © Litops / pikabu
    تبلیغات

    تبلیغات

    "خرید اجاق گاز جدید آسان تر است ، اما من تصمیم گرفتم این اجاق گاز را نوسازی کنم."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © Mashy6012 / reddit
    "من خودم استخر خود را نوسازی کردم و 7000 دلار پس انداز کرد."
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © NotYourGoldStandard / reddit
    "من این جدول را فقط 5 دلار خریداری کردم. پاها را عوض کردم و آن را با لاک تازه کردم. "
    20+ عکس که باعث می شود شما بخواهید بازسازی را شروع کنید
    © PalominoPeaches / reddit
    تبلیغات

    تبلیغات

    "این صندلی قدیمی زیبا به بازسازی احتیاج داشت. من از نتیجه بسیار خوشحالم. "

    taherkamali
    دوشنبه 19 آبان 1399 - 5:20
    بازدید : 374
    برچسب‌ها :

    - آزمون کور: QUENTIN DUPIEUX یک جدول می رود -
    این ماه در کانون توجه شریک FilmoTV ما ، Quentin Dupieux در حال امضای امسال با Au poste ، یک کمدی پوچ در پشت درهای بسته در یک ایستگاه پلیس پاریس است. ایده او؟ انتخاب در سینمای فرانسه دهه 70 و 80. مراجع درهم و برهم. جلد چرمی بلموندو در پوستر Peur sur la ville ، Cold Buffet ، كلاستروفوبیای حضانت یا حتی كمدهای بزرگ دونفری. از آنجا که مردی که به نظر او انتخاب علاقه خود به برادران کوئن ، صنایع دستی کارپنتر و برتراند بلیر مفید نبود ، اکنون آرزو دارد این سینمای یکشنبه شب را از طریق TF1 تصاحب کند و به آن تکینگی تزریق کند. بررسی زمان "کیفیت آزمون غیر کور فرانسه" برای نویسنده Nonfilm. توسط ژان ویک چاپوس و ماتیاس ادواردز - عکس ها: مجموعه Christophe L. and DR.
     
    علت بازگشت شما به فرانسه چه بود؟
    بعد از هفت سال اقامت در لس آنجلس ، حس غریبه بودن در آنجا را حس کردم. در ابتدا ، این همان چیزی است که ما می خواهیم بدنبال آن بگردیم. ما تصمیم می گیریم به L.A مهاجرت کنیم تا این احساس خارجی بودن را بدست آوریم. به جز مدتی ، من دیگر هیچ اراده ای برای آمیختن یا نیمه آمریکایی شدن ندارم ، چه رسد به اینکه در آنجا شغلی ایجاد کنم. شاید الاغ من هم تماس واقعی نداشته باشد. در واقع ، با خانواده من ، ما بیشتر با مردم فرانسه سرگرم بودیم ، که بسیاری از مهاجران خارج از کشور هستند. بعد از آن ، من نمی دانم که در L.A. امکان وجود چیزی غیر از خارجی در هنگام فرانسوی بودن وجود دارد. پروفایل های معمولی از مردم فرانسه وجود دارد که می توانند در آنجا ادغام شوند ، اما من تصور می کنم که اینها افرادی مانند Christian Audigier هستند. بچه هایی با چنین ذهنی که می توانند کاملاً فرهنگ آمریکایی را بپذیرند. حالا پسری مثل جانی هالی دی را بردارید تا مدام در مورد افراد مرده صحبت کند. او طرفدار ایالات متحده یا مثلاً تصورات شخصی خود از آن کشور بود. او کت چرمی به تن داشت ، با سرعت تمام سوار هارلی خود شد. با این حال ، آیا این باعث شده او یک آمرلوک واقعی باشد؟ جانی ، من مطمئن هستم که او صدایی شبیه کوکی داشت و فقط دوستان فرانسوی داشت.


    سال نو مبارک توسط کلود للوچ (1973)
    وقتی فرانسوی هستید و در ایالات متحده زندگی می کنید ، سی و شش راه برای قطع تلفن با کشور خود وجود ندارد. پنیر دارید ، اما کاملاً منزجر کننده است. نکته دیگر تماشای فیلم های دهه های 1970 و 80 است که در پاریس اتفاق می افتد. با همسرم احساسات زیادی به ما منتقل کرد و باعث شد ما بخواهیم به ریشه های خود برگردیم. بدیهی است که شما هیچ راهی برای دسترسی به آن فیلم ها در لس آنجلس ندارید. بنابراین وقتی مثل این هستید که "هی ، اگر ما یک فیلم تماشا کنیم" ، من iTunes را مانند یک لرزش باز می کنم. نتفلیکس و شرکت خسته کننده هستند. در آن زمان در iTunes ، حتماً یک چرخه Lelouch وجود داشته است ، بنابراین من برای سال نو مبارک می روم ، که نمی دانم. درون شما لینو ونتورا است که خود را به عنوان یک پیرمرد درآورده است. شما می توانید تصور کنید که پوسیده است ، اما یک مهارت درخشان وجود دارد. این دانش فنی که متعلق به این دوره از سینما است. اخیراً هدف هفتم را پیدا کردم ، هنوز با ونتورا همراه است. این کمتر چشمگیر است زیرا این زمان هایی است که نزاع ها با شکست روبرو می شوند ، اما مناطق اضطراب بسیار لذیذ هستند. بچه های این سینمای فرانسه مخترع بودند.
     
    Au poste اولین فیلم شما است که طبق سنت طولانی سینمای فرانسه دنبال می شود.
    در هر صورت آگاهانه است. این صحنه ای از بازگشت فرانسوی من است. و این یک لذت است ، زیرا من مدتها متقاعد شده بودم که به دلیل کمبود تخیل نمی توانم در فرانسه شلیک کنم. من متقاعد شدم که به بیابان ، یا آسمان آبی بزرگ کالیفرنیا ، یا آن عکسهای عالی که در ذهن داریم ، مانند خیابانهای پشت خیابان امروز نیاز دارم ، می فهمم که بازیگران خارق العاده بیش از حد کافی هستند برای انجام کارهای عالی سوئیچ با Chabat ، در واقعیت ساخته شده است. می توانم خطوط را با دهانم تقلید کنم ، که در انگلیسی غیرممکن است. وقتی یک پسر گیر می کند ، من نمی توانم. ناگهان اقیانوسی از امکانات را دیدم. پیش از این ، من در آزمایشگاه کوچک خود بودم ، جایی که بازیگرانم عروسک بودند و ناگهان فهمیدم که می توانم به صورت واقعی ارتباط برقرار کنم! با آلن ، ما یکدیگر را درک می کنیم. وقتی من بچه بودم او یک قهرمان بود و امروز در مورد همان چیزها می خندیم. اگر فردا بنیسیو دل تورو را روی من بگذارید ، دیگر ارتباطی نخواهد بود.
     
    آیا می توانید بگویید که به مهارت خود به عنوان مدیر بازیگری اعتماد نکردید؟
    من این تحلیل را قبول دارم. آن مکالمه کاملاً نابجا با توماس لانگمن را به یاد می آورم که به یک صحنه واقعیت تبدیل شده بود: حتی قبل از نوشتن فیلمنامه استیک ، آرزو فیلمبرداری در کانادا بود. و او درک نکرد ، زیرا من فیلمنامه ای نداشتم. من برای او توضیح دادم که این اجازه می دهد من رویایی ببینم و تصویری از فیلم را تصور کنم که اتفاق می افتد 

    e "در هیچ جا". و او این چیز عالی را به من گفت: "خوب شما باید همه کارها را در استودیو انجام دهید ، مانند لینچ. "


    بز توسط فرانسیس وبر (1981)
    من با فیلم های زمانه خود انسداد بزرگی دارم که در آن همه چیز یک چشم بر هم زدن است. این کمی تحلیل احمقانه است ، اما من فکر می کنم این کمی از شوخ طبعی کانال (Canal) ناشی شود ، که مسئولین ساختگی مسئول آن هستند. آنها کسانی هستند که این نوع پویایی کمدی را القا می کنند ، جایی که اکنون می توانید به یک بازیگر بگویید: "هرچه کمتر بازی کنی ، سردتر است. "این باعث به وجود آمدن بسیاری از بازیگران شده است که همچنین عالی هستند ، Manu Payets یا هر چیز دیگری. آنها بچه های جدا شده ای هستند که نتیجه زمان ما هستند و من را آزار می دهند. من افرادی را می دانم که می دانند در یک کمدی بازی می کنند. خنده واقعی که به طور طبیعی به وجود می آید ، هنوز در یک کمدی فرانسوی بسیار نادر است. اما من می گویم که ... شما یک ویل فرل را به من نشان می دهید ، حوصله ام سر رفته است ، شما ایده ای ندارید. زیرا آنها نیز فرمول آنها تنبل شده است. وقتی La Chèvre را تماشا می کنم ، بازیگرانی را می بینم که آن را تجربه می کنند. هیچ جدائی وجود ندارد. پیر ریچارد یک طرف غیر کمدین دارد ، این بخشی از شخصیت او است ، اما او هرگز در نقش پسر باحال بازی نمی کند. بچه ها درگیر هستند. بز قطعاً مورد علاقه من نیست ، اما مثل فیلم ساخته شده است. مانند یک فیلم گرفته شده است ، مانند یک فیلم ویرایش شده است. امروز دیگر سینما نمی سازیم ، فیلمبرداری می کنیم. تلوچ است. اگر بچه ها می خواهند بخندند ، ما به دوربین اهمیت نمی دهیم و چرا که نه. اما بعد ، ما را بخنداند. هنوز هم افرادی مانند ادوارد بائر وجود دارند که موفق می شوند در کارهای تند و تیز عالی باشند. پسری مثل فیلیپ کاترین ، من او را در یک فیلم می بینم ، با خودم می گویم: "آه ، بالاخره یک شخصیت. من نمی خواهم به نظر برسد که من از همه چیز انتقاد می کنم ، اما به طور کلی ، هنگامی که ما در مورد کمدی بزرگ فرانسوی صحبت می کنیم ، ما تمایل داریم که بدترین بسته ها را داشته باشیم ، با یک پسر در دوربین که هیچ گریه نمی کند و یک فرمول احمقانه را کپی کنید. دیگر نمی توانیم تحمل کنیم. در گذشته بسیاری از کمدی های محبوب معروف فرانسه وجود داشته است. بابانوئل زباله است ، او یک شاهکار است. شما می خندید ، شخصیت ها عصبانی هستند ، سرعت دیوانه است ، فوق العاده خوب نوشته شده است. آنها تا حدودی به مناطق ناسالم می روند.
     
    آیا در کمدی فرانسوی یافتن یک دوتایی مکمل ضروری است ، اما مانند Depardieu / Richard ، یا Ludig / Poelvoorde جدا از هم؟
    وقتی من Au poste را نوشتم ، در واقع می خواستم یک دونفره و یک نمایش دیالوگ داشته باشم. این نقطه شروع بود. اما بلافاصله بنوئیت و گرگوار نبودند ، در طول نوشتن مطالب تکامل یافتند. انگیزه اصلی نوشتن یک فیلم برای اریک و رمزی بود ، زیرا من عاشق عشق آنها هستم و چون در استیک عمداً آنها را جدا کرده بودم. اریک و رمزی در زندگی مشترکشان در کنار هم زندگی درخشانی داشتند ، این بسیار عالی بود. بنوآ هنگام خواندن فیلمنامه این نقش را پذیرفت. او هیچ کدام از فیلم های من را نمی شناخت و این عالی بود. او متن را دوست داشت. و اگر حاضر نیستید صد صفحه متن تحویل دهید ، موافقت نمی کنید که در چنین فیلمی فیلمبرداری کنید. این یک نمایش است به او گفته بودند كه قرار نیست مانند یك فیلم معمولی این قسمت بریده شود ، قرار است چند شات وجود داشته باشد و ما مجبور خواهیم بود به مدت طولانی بازی كنیم. این همان چیزی است که او برای آن آمده است و این چیزی است که به دست آورده است. یکی دیگر از ناهنجاری های امروز سینما ، و از آمریکایی ها ناشی می شود ، این است که فکر می کنید کمدی از تدوین ناشی می شود. ما می خواستیم با الهام گرفتن از یک سری فیلم های احمقانه به تدوین ریتم بدهیم. و همه بچه هایی که کمدی می کنند با قرار دادن دوربین در همه جا سرپوش می گذارند. آنها پنج بار با همان محورها و لنزهای مختلف یک چیز را می گیرند و این را به سردبیر که قرار است کمدی بسازد می دهند. کاملا احمقانه! این بازیگران هستند که باید آهنگ را تنظیم کنند ، نه سردبیران.
     

    حضانت توسط کلود میلر (1981)
    حضانت پلیس اصلاً فیلمی برای کودکان نیست. این اضطراب ، روانشناختی است ، وقتی 10 ساله هستید چیزی نمی فهمید. ما اغلب از میشل آدیارد تعریف می کنیم ، اما من می خواهم چیزی بسیار پرمدعا بگویم و برایم مهم نیست: او چند گفتگوی افسانه ای نوشت ، اما وقتی می بینم او کسی است که دیالوگ های Garde à vue را می نویسد ، تحت تأثیر قرار می گیرم. ، و حتی کاملاً خوب هستم که بتوانم این چالش را بپذیرم. همانطور که من نمی خواهم شانه های بابانوئل را بمالم یک آشغال است ، که یک شاهکار باقی می ماند ، به همان اندازه یک فیلم مانند Garde à vue ، که تا حدودی یک فیلم بیس است ، با بازیگران در بهترین شکل آنها نیست ، با خودم می گویم: "این یکی ، می توانم آن را پاره کنم ، آسان!" "
     

    بوفه سرد توسط برتراند بلیر (1979)
    این یک فیلم است که در DNA من است. من خیلی دیر ، حدودا 17 ساله ، بلیر را کشف کردم. من فیلم کوتاه می ساختم و دوست دخترم در آن زمان گفت: "اما در واقع کاری که شما می خواهید انجام دهید این است که Blier است!" "این کمی من را متعجب کرد. به خصوص که برای مدت طولانی ، برتراند بلیر ، من  

    نمی خواستم به آن علاقه مند شوم. برای من ، این سینمای پدر و مادرم است. و در آخر ، اولین موردی که نگاه کردم Cold Buffet بود. انگار یک پسر عموی پسر را کشف کردم: "اوه بله ، بنابراین در حال حاضر یک پسر وجود دارد که کاری را که من می خواهم انجام دهم کنده ..." ، حتی با میل بیشتر از همان لحظه ای که این فیلم را دیدم ، عشق بی نهایت به این پسر داشتم ، مانند هرگز به فیلمساز دیگری. من قتل عام اره برقی تگزاس را دوست دارم ، اما دیگر هرگز نمی خواهم آن را تماشا کنم ، مطمئناً. در مورد آریزونا جونیور نیز همین طور است. من از سینمای ژانر می آیم. چیزی که مخفیانه به خلاقیت من دامن می زد چیزهای کثیف بود. جوان ، من با همه مزخرفاتی مثل Carpenter ، The Teas Chainsaw Massacre و غیره وسواس داشتم. بنابراین آن چیز فرانسوی ، گفت وگوها ، من اصلاً برایم مهم نبود. یادم هست به پدر و مادرم گفتم سینمای فرانسه مکید. من کارپنتر را تماشا می کردم که آنها کلود پینوتو را تماشا می کنند. و اکنون ، وقتی بلیر را کشف کردم ، متوجه شدم که زبان فرانسه قاتل است. و از آنجایی که مرا مجذوب خود کرد ، برای گرفتن شخصیت بیلر کمی حفاری کردم. وسواس های کوچک او واقعیت این است که فیلم های او همیشه دو پسر و یک دختر هستند. من فهمیدم که Cold Buffet نوعی اسپری است. و من اینجوری کار می کنم گاهی اوقات می فهمم که هنگام ویرایش چه کاری انجام می دهم. خیلی اوقات ، حتی ایده هایی وجود دارد که من خیلی دیر درک می کنم ، و بسیار هیجان انگیز است. و Cold Buffet تقریباً یک فیلم ناخودآگاه است.
     
    Inspector La Bavure نوشته کلود زیدی (1980)
    پدر من با كلوچه دوست بود. هنگامی که ما با خانواده بازرس لا باور - در طول فیلم عصر یکشنبه در TF1 - تماشا می کردیم ، صحنه ای در گاراژ پدرم در Porte Vanves وجود داشت. این ارتباط من بین دنیای سینمای فرانسه و جوانی ام بود ، این صحنه. این امکان روزی را فراهم کرد که بخشی از آن باشد ... بعداً ، پدر و مادرم به مجموعه بنزای دعوت شدند. کلوچه ، من حتماً هزار بار او را در خانه دیده ام ، اما خیلی جوان بودم که آن را "یک جلسه" صدا کنم. بچه ها با بزرگترها مخلوط نمی شوند. بزرگترها بین بزرگترها سیگار می کشیدند و بچه ها در گوشه و کنار خود می ماندند ... به هر حال ، تنها دفعاتی که مجبور شدم به دوستان مدرسه ام بگویم "دیروز ، کولیچ در خانه بود" ، این اشتباه بود. با نگاهی به گذشته ، فکر می کنم این واقعیت که پدر و مادرم با کلوچ دوست بوده اند - به روشی بسیار ساده ، بدون اینکه یک موضوع نمایشی باشد - حتماً به من اعتماد به نفس می داد ... حتماً فکر می کردم: " پدر من با بزرگترین ستاره کمدی دهه 80 دوست بود ، بنابراین من هم می توانم حق خواب دیدن داشته باشم ... "
     

    ترس از شهر هنری ورنوئیل (1974)
    از شهر می ترسیدم ، حتماً این چیزی بوده است که مرا در یک نقطه بر روی دیسک آراسته قرار داده است. من دیگر او را ندیدم ، اما در یک لحظه آنها فندک را جلوی او قرار دادند و در Au poste! ، این صحنه با فندک وجود دارد. مارک فرایز که چشمش در این فیلم کم است ، کمی مینوس است و لباس های Peur sur la ville نیز به ما الهام بخشید. فقط به این دلیل که ما رنگ ها را دوست داشتیم ، بدون اینکه با همه موارد دیگر ارتباط برقرار کنیم. بعد از آن ، الاغم پر از فیلمبرداری از خورشید کالیفرنیا بود - من فقط در روز روشن فیلم می گرفتم - بنابراین می خواستم شب را بمالم. La Défense در شب عکس آنچه من می توانم انجام دهم است. بنابراین رفتن خیلی جالب بود. من آنجا عکس گرفتم و با خودم فکر کردم که می توانم عکس هایی را پیدا کنم دقیقاً مثل عکس هایی که در دره لس آنجلس می گیرم. در واقع ، این همان و بهتر است ، زیرا خانه من است ، و جالب تر است زیرا من هرگز چنین کاری نکرده ام. وقتی ترس بیش از شهر اولین فیلم اکشن شما است ، ترسناک است. به عنوان یک کودک ، این شما را نشان می دهد. امروز ، خشونت جایگزین خشم شده است. عبور از این خط ، ابتذال یا خشونت شدید است ، مانند فیلم Waspe 'Nest و همه آن فیلمهای وحشیانه. پیچ و تاب آن زمان ، که انجام جادو بود ، با عصبانیت و تعلیق ، چیزی است که از دست رفته است. یک فیلم کارآگاهی فرانسوی امروز می تواند جالب باشد ، اما همه چیز خیلی واقع بینانه است. ترس از شهر ، واقع بینانه نیست ، خیالی است.
     

    ارکستر L’Homme از سرژ کوربر (1970)
    من قبل از اینکه به یک معتاد موسیقی تبدیل شوم ، یک آشغال فیلم بودم. موسیقی تقریباً یک وسیله در دنیای من است. صادقانه بگویم ، من به سختی هرگز به آن گوش می دهم. از طرف دیگر ، درست است که در یک نقطه از سینفلیای کوچک من دروازه ورود به فیلم های خاص بود. هالووین جان کارپنتر را در VHS می گرفتم و آن را به نوار صوتی می چسباندم تا فقط صدا را گوش کنم. من در حال ساختن ترکیبی از سکانس ها بودم: بخشی از هالووین که عاشق آن هستم ، سپس بخشی از پدیده ها توسط داریو آرژانتو و غیره. باعث شد خیلی بلند شوم. پیرامون آهنگسازان بزرگ فرانسوی مانند فرانسوا دو آر یک فرقه وجود دارد 

    اوبایکس ، و بله ، بدیهی است ، من مشتری این پسر و پارتیشن های او هستم. پس از ، روبایکس ، اعتبار Chapi Chapo باقی می ماند. چه مفهومی داره ؟ خوب ، اگر زمینه درک این نوع موسیقی خجالتی را ندارید ، اشکالی ندارد: سینمای فرانسه شما را در آنجا افشا می کند ، تلویزیون شما را در معرض آن قرار می دهد. و بعلاوه ، این به خودی خود پیش می رود ... گویی امروز کسی از این پسر با سر تراشیده که الکترو می نوازد ، ژاک ، خواسته است تا موسیقی ژوزفین ها را با میمی ماتی بنویسد. شما تصور می کنید؟
     

    The Magnificent توسط فیلیپ دی بروکا (1973)
    آیا من ترجیحاً دلون هستم یا بهتر بگویم بلموندو؟ برای من حتی یک ثانیه معضل وجود ندارد ، مثل این نیست که از طرفداران راک انگلیسی بپرسم "پس شما بیشتر از بیتلز هستید یا از رولینگ استونز؟" "دلون پسری است که فقط پیرزن ها را خیس می کند. آیا او یک بار در زندگی خوب بوده است؟ من حتی نمی دانم. خوب ، بله ، La Piscine وجود دارد ... علاوه بر این ، من نمی دانم ، پسر بازی بدی دارد. من ، من Bébel هستم ، اما با 3000٪. به یکسری دلایل. Bébel لو مانیفیک است ، ایده ای کاملاً فرانسوی از لذت زندگی را در بر می گیرد ، شناور می شود ، اوج می گیرد. حتی قبل از کشف سینمای برادران زاکر ، سریال "آیا پلیس وجود دارد" با لسلی نیلزن ، شما چهره "باشکوه" را می گیرید و می فهمید که حتی اگر آمریکایی ها هم مورد توجه قرار گیرند ، فرانسه ساختن را بلد است کمدی های دیوانه وار عالی. بدون شک این فیلم ، آن را از بچگی در تلویزیون می بینم. درست در خفاش ، او مرا دیوانه می کند. با تشکر از بلموندو که در اوج بازی است. اما همچنین از ژاکلین بیست که قلب من به معنای واقعی کلمه ذوب شد ، تشکر می کنم. (چشمانش را می چرخاند) آه ، تاتیانا ... له شدن کامل! مورد دیگری که من را به وجد می آورد ، آزادی است که این فیلم با استفاده از خونسردی از آن استفاده می کند. شما هنوز صحنه هایی دارید که می بینیم سرها روی چوبها کاشته شده اند ، دیگری جایی که به صورت یک مرد شلیک می کند و تبدیل به یک استیک روی بشقاب می شود ... همانطور که فیلم ساعت 8 شب از تلویزیون پخش می شود 30 زمانی است که والدین شما اجازه می دهند جریان خون را تماشا کنید. برای بچه ای که شیفته سینما و آزادی ای است که می تواند در آن وجود داشته باشد ، به شما اطمینان می دهم که اتفاق کمی نیست.
     

    سریال تاریکی آلن کورنو (1979)
    فیلم بعدی من ، Le Daim ، با ژان دوژاردن ساخته خواهد شد و ما به سختی در مورد Bébel صحبت کردیم ، اگرچه من می دانم که این فیلم برای او مهم است. وقتی برای اولین بار به او نزدیک شدم تا به او پیشنهاد Le Daim را بدهم ، او گفت ، "من آن را فیلم شما می کنم!" این می تواند سری تاریک من باشد. "من فیلمنامه را آنطور برنامه ریزی نکرده بودم ، اما بالاخره او لزوماً اشتباه نمی کرد ... بیایید بگوییم Le Daim به اندازه Srie Noire تاریک نیست ، بد بو است. اما همانطور که در این مرجع با دوجاردین ملاقات کردیم ، ما شروع به ارسال تلفنی به یکدیگر عصاره های کوچکی از فیلم کورنو کردیم: به ویژه صحنه ای که پاتریک دوآره در اتومبیل خود به تنهایی دیوانه می شود. او هنوز هم این صحنه را هیجان زده می کند.
     
    آیا از شما نپرسیدیم رابطه شما با فیلمهای موج نو چیست؟
    اگر یک کارگردان فرانسوی وجود دارد که به اندازه بلیر به من علاقه مند باشد ، این گدار است. بیش از علاقه - من تقریباً به آن علاقه داشتم ، گدار. او به خودش اجازه چیزهایی می دهد که تعداد کمی از فیلمسازان جرات پرداخت آن را دارند. او هک می کند ، او اختراع می کند. گدار ، برای من ، همچنین مردی است که به شما اجازه می دهد فیلم بسازید. پس از آن ، خوب ، او چند فیلم سنگین را تحویل می دهد ، شما می توانید گاهی اوقات به مدت نیم ساعت خود را خسته کنید ، اما از آنجا که سکانس (های) درخشان نیز دارید ، در پایان این فیلم همچنان بالا می ماند. بنابراین وقتی به من می گویند: "سایه گدار برای یک کارگردان فرانسوی فلج است" ، اما پس از آن به هیچ وجه. اگر یک نفر وجود دارد که به کسانی که می آیند ثابت کند که حق ساخت فیلم دارند ، این شخص است. از نظر من ، این فیلمساز است که همه چیز را به شما اجازه می دهد ، شما را از هر قالب ، همه شرایط تاریخی و شرایط آزاد می کند. هنگامی که کودک هستید و فقط La Grande Vadrouille را دیده اید ، کشف گدار به معنای درک این مسئله است که شما به مدت ده دقیقه حق فیلمبرداری در برابر نور را دارید. آنچه من را در سینمای فرانسه سنگین می کند این چیز آکادمیک است ، با آپارتمان زیبا بورژوایی ، مکالمات تصفیه شده ، کمی فشار اجتماعی ... آنجا ، به عنوان یک طرفدار نجار ، احساس می کنم کنار گذاشته شده ام. چون چیز اصلی من DIY است. خوب ، من باید از گفتن این حرف دست بردارم. به نظر می رسد عبارتی از نوع Didier Super است. 

    taherkamali
    جمعه 9 آبان 1399 - 2:33
    بازدید : 353
    برچسب‌ها :

    - کلود LANZMANN: "ما همیشه باید با کره شمالی تفاوت داشته باشیم" -
    کلود لانزمن عظیم الجثه در سن 92 سالگی درگذشت. سال گذشته ، او در فیلم ناپالم ، آخرین فیلم خود ، که در آن به دو سفر به کره شمالی ، در سال 1958 و 2015 ، و یک داستان باور نکردنی از فرار با یک پرستار نگاه می کند ، ارائه داد. فرصتی برای مدیر Shoah برای ما در مورد خاطرات خود از آسیای کمونیست ... مصاحبه توسط فرناندو گانزو. عکس ها: ساموئل کیرزنباوم
     
    برخی از افراد از اظهار نظر شما در مورد رژیم کره شمالی در ناپالم شوکه شدند ...
    من به نوعی آنها را دوست دارم. اگر جنگ را کنار بگذارید ، جایی که واقعاً می خواستید کره شمالی را نابود کنید - چیزی از این کشور نمی فهمید - و آنها تقریبا موفق شدند. ما کار آنها در بازسازی شهر پیونگ یانگ را باور نکردیم ، اما آنها باور کردند. این یک مکان بسیار عجیب ، یادبود و خالی را ایجاد می کند. در حالی که در سال 58 ، زمانی که من برای اولین بار آنجا بودم ، این مکان بزرگ نبود: اساساً ویرانه بود ، اما بسیار زنده تر از اکنون بود. امروزه پیونگ یانگ به تعبیری شهری بی روح است.
     
    اما در آنجا ، شما واقعاً آزادی حرکت نداشتید ، حقیقت شهر را فقط می توان تصور کرد ، درست است؟ به همین دلیل است که ما همیشه باید در مورد این کشور واجد شرایط باشیم. ما حتی نمی توانیم با مردم صحبت کنیم ...
     
    ناپالم به این سفر خود در سال 1958 ، دوره کیم ایل سونگ و همچنین آخرین بازدید شما ، در سال 2015 ، با کیم جونگ اون نگاه می کند ، اما این فیلم درباره اقامت شما در کره شمالی در سال 2004 ، زمانی که کشور بود کمتر است. هنوز تحت کیم جونگ ایل بود ... این واقعاً جهنمی بود. آنها با هزاران کشته ، از قحطی وحشتناک بیرون آمده بودند. آنها همچنین از سازمان ملل کمک خواسته بودند. کمکی که انجام شد و من نمی دانم چطور می توانستند بدون آن به دست بیایند. بر خلاف سفر من به سال 58 ، جایی که من با کیم ایل سونگ ملاقات کردم ، نمی توانستم کیم جونگ ایل را ببینم. آنها به صورت گروهی ویزا می دادند. بنابراین سرانجام با گروهی از انگلیس-ساکسون ها مواجه شدم. آنها مانند گردشگران به نظر می رسیدند که کمی عجیب است ، زیرا این اولین مقصد تعطیلات نیست که به ذهن خطور می کند. حتی یک خانواده با بچه ها بود. همه آنها از شادی و خوشحالی دیوانه شده بودند. آنها همه چیز را تحسین می کردند ، زیرا قبلاً چیزی در مورد کره نمی دانستند. من آنها را درک نمی کردم ... ما دو مینی بوس داشتیم: یکی برای همه انگلیسی زبان ها و دیگری برای من به تنهایی ، و مترجم همه برای من. من پرسیدم که چرا وقتی انگلیسی صحبت می کنم این کار را انجام می دهی ، هنوز عجیب بود. "این دستورات است! »سرانجام ، ما دوباره جمع شده و به ما سخنرانی می شود تا بگوییم کره ای ها مردمی بسیار مهمان نواز هستند اما آنها دوست ندارند خارجی ها را ببینند و به همین دلیل ما آنها را نمی بینیم. نه


     
    پیونگ یانگ قبلاً خیلی تغییر کرده بود؟
    بله ، در سال 58 فقط یک خیابان بازسازی شد ، همه چیز دیگر خراب بود. همانطور که از مینی بوس می دید ، در سال 2004 ، این شهر در حال حاضر بازسازی شده است. سرانجام همه ما را با یک دسترسی به جزیره ای در میان رودخانه آوردند. در وسط ، یک ساختمان پنجاه و هشت طبقه جدید که به اندازه کافی عجیب ، توسط یکی از دوستان میتران ، راجر-پاتریس پلات ساخته شده بود. در واقع ، این هتل هم جدید بود و هم مرده. فقط پلیس وجود داشت. تنها امکان خروج ما از هتل قدم زدن در یک اسپلاناد بود که هتل را محاصره کرده بود. من را در طبقه 45 قرار دادند. قیمت اتاق فوق العاده بود. و بلافاصله ، به ما گفته می شود: "عجله کن ، عجله کن ، ما بلافاصله به تئاتر می رویم." این یک نمایش آکروباتیک بود ، آنها در کره شمالی بسیار خوب عمل می کنند. سالن مملو از جمعیت بود ، بیشتر سربازانی که بیش از صد بار نمایش را دیده بودند. ما را قبل از پایان بیرون بردند. " به سرعت ! در هتل ! "برای خوردن. افتضاح بود ، همه چیز را در یک بو و بو قرمز استحمام کرد. اما به نظر می رسید که انگلیسی-آمریکایی ها از آن لذت می برند. وقتی سعی کردم نارضایتی خود را با آنها در میان بگذارم ، سرانجام فهمیدم که چرا آنها اینقدر خوشحال هستند: آنها شاگردان نوام چامسکی بودند و کاملاً به دیدن کمونیسم آمده بودند. آنها او را دیدند ، و این باعث شد آنها تقدیر کنند. بودن در کنار آنها اصلاً جالب نبود.
     
    و بنابراین شما نمی توانستید واقعیت شهر را ببینید؟ در طی چهار روز حضورم در آخرین روز فقط یک ساعت آزادی داشتم که فتح کردم. آنها می خواستند ما را به مقبره کیم ایل سونگ ببرند. خانه ای که در آن تاکسیدرمی شده بود. من گفتم بیمار هستم موفق شدم در هتل بمانم. یک نفر مسئول تماشای من بود. بعد از شش ساعت او هنوز آنجا بود. پسر بیست ساله "اما ، هنوز هم اینجا هستی؟" - من منتظر شما هستم. اینها دستورات است. "من پیشنهاد کردم برای پیاده روی در میدانی که اجازه می دادیم به صورت دایره ای راه برویم ، برویم. من یک تاکسی را دیدم ، اما او به من گفت سوار شدن آن ممنوع است. بنابراین با خودم فکر کردم ، "D'a

    خوب ، ما می خواهیم راه برویم ، اما من می خواهم تو را بکشم ، پیرمرد. خیلی سخت شروع کردم به راه رفتن. او بیست ساله بود ، اما من یک مزیت داشتم: از آنجا که کره شمالی هنوز در جنگ است و هزاران سرباز هنوز بدون جنگ بسیج می شوند ، آنها از جمله سیگارهای نامحدود به آنها غرامت می دهند. حقیرترین تنباکو موجود است. بنابراین حتی خیلی جوان ها هم نفس نمی کشند! احساس کردم پسرم نمی تواند مرا دنبال کند. در یک برهه به او ترحم کردم. سپس من پیشنهاد سوار شدن با تاکسی را کردم و در آنجا او پذیرفت. می خواستم تاکسی را راهنمایی کنم. به سرباز جوان گفتم: "من خیلی به این شهر علاقه مندم ، آنچه شما انجام داده اید معجزه آساست" ، اما او اهمیتی نداد. و در آنجا کلید را گرفتم. من به او گفتم ، "من سه بار در میز رهبر بزرگ شام خورده ام. و این پدیده ای خارق العاده از تغییر بنیاد بود. پسر به من نگاه کرد ، من را لمس کرد ، برای او من کیم ایل سونگ بودم. او دیوانه بود. او مرا تحسین کرد. "آقا ، من نمی توانم همه اینها را برای خودم نگه دارم. من باید رئیس خود را مطلع کنم. او به آقایی زنگ زد که قرار بود در هتل با ما روبرو شود. او بسیار صمیمی بود و انگلیسی بی عیب و نقص صحبت می کرد و بلافاصله مقداری چیواس به من پیشنهاد داد. وقتی این داستان ها را می گویم ممکن است عجیب به نظر برسد ، اما شاید چون من به حزب کمونیست پیوستم ، علیه نازی ها جنگیدم ، نمی توانم با این افراد همدردی کنم.
     
    شما در 48 سالگی نیز در آلمان بودید ، کشوری نیز ویران شد: شما هم احساس همدلی خاصی کردید؟ بسیار متفاوت است. همان شجاعت ، به ویژه زنان ، با تأثیرگذار Trümmerfrauen ("زنان آوار") که آجرهایی را برای بازسازی ساختمان ها جمع کردند. اما اصلاً شبیه کره شمالی نبود ، آنها شش میلیون یهودی را نکشته بودند.
     
    و دوباره به بلوک کمونیست برگردیم: شما چین مائو را نیز می شناختید ، آیا همان تحسین را احساس کردید؟ در آن زمان ، در فرانسه ، همه آنها مائوئیست بودند. بنابراین ابراز تحسین هیچ نتیجه ای نداشت. من در اواخر دهه 1950 به آنجا رفتم ، و در آنجا با حزب شماره 2 ، مارشال چون یی مصاحبه کردم. او واقعا پسر خوبی بود


     
    چرا ؟ از آنجا که او موفق شد به یکی از مهمترین افراد تبدیل شود ، عملا فقط مائو تسه تونگ بالاتر از او ، برای تعیین سرنوشت در مارس طولانی ، یک زمان وحشتناک برای ارتش سرخ ، به عنوان او معتاد تریاک بود. آنها هوش ، اشتیاق و اشتیاق او را تحسین می کردند ، اما به او اعتماد نمی کردند. بنابراین او كاملاً قهرمانانه عمل كرد: او كامیونی را سوار كرد كه بین شانگهای و سانفرانسیسكو در آن طرف اقیانوس آرام رفت و آمد می كرد. برخی از اعضای حزب وی را همراهی می کردند. قبل از سوار شدن ، به آنها گفت: "شما دو سخنرانی از من خواهید شنید ، سخنرانی كه من می خواهم برای شما سخنرانی كنم ، و سخنرانی را كه وقتی در دریا هستیم می شنوید و از شما می خواهم كه تریاك به من بدهید." این همان کسی است که امروز باید آن را باور کنید. او پانزده سفر رفت و برگشت ، بدون اینکه از قایق پیاده شود ، تا زمانی که سم زدایی کند. چشمگیر است. این خنده دار بود زیرا در حزب کادرهای کوچک فوق العاده احمق بودند ، اما کادرهای بزرگی مانند او فرهنگ فوق العاده ای داشتند و به زبان فرانسه قابل تحسین صحبت می کردند. همه این افراد در کارخانه های رنو کار کرده بودند. چن یی ، او شش مترجم در اطراف خود داشت و او بود که همه آنها را به همه زبانها تصحیح کرد!
     
    آیا شما توانسته اید از سیاست مائوئیستی بینشی کسب کنید؟
    آن زمان باورنکردنی بود. این کشور تازه از مبارزات انتخاباتی "صد گل" بیرون آمده بود ، جایی که کلمه کلیدی این بود که همه آنچه را که در ذهنشان بود بگویند. مائو این را اختراع کرده بود تا مخالفان خود را در داخل حزب فاش کند. به دنبال این دوره ، کمپین اصلاحیه در جایی انجام شد که روشنفکران حق داشتند از حزب انتقاد کنند. این دقیقاً همان جایی است که من رسیدم. چین غرق در مردم بود که همه جا جیغ می کشیدند و روی دیوار کارخانه ها و دانشگاه ها همه چیز اشتباه را می نوشتند ، این بسیار خشونت آمیز بود. یک روز ، من به ملاقات رئیس دانشگاه زبانهای عاشقانه رفتم. یک پسر قد بلند مانچوری با دندانهای بزرگ ، هنوز لبخند می زند. ناگهان دانشجویان بدون در زدن وارد دفتر کار وی شدند تا او را متهم کنند. من به او گفتم: "اما آقای رئیس ، شما را برای چه مقصر می دانند؟ و با دندانهای بزرگش شروع به قق زدن کرد: "غرور! غرور! او باید سریع فوت کرده باشد ، زیرا آنها او را برای آموزش مجدد فرستاده اند.
     
    آیا شما توانسته اید از این اردوگاه های آموزش مجدد دیدن کنید؟ بله ، من یکی را دیدم که آنها روسپی ها را دوباره آموزش می دادند. 50،000 نفر بودند. آنها چهره های خارق العاده ای داشتند و به نظر سخت گیرانه می آمدند ، و دوباره آموزش نمی دیدند. وقتی آنها را دیدید ، نمی خواستید آنها را دوباره آموزش دهید بلکه به خواب رفتن با آنها ادامه دهید. اکنون در پکن روسپی ها وجود دارندمغولی: اینها زیباترین زنانی هستند که دیده ام.

    taherkamali
    جمعه 9 آبان 1399 - 2:32
    بازدید : 371
    برچسب‌ها :

    آمار سایت

    آنلاین :
    بازدید امروز :
    بازدید دیروز :
    بازدید هفته گذشته :
    بازدید ماه گذشته :
    بازدید سال گذشته :
    کل بازدید :
    تعداد کل مطالب : 24
    تعداد کل نظرات : 0

    خبرنامه